رضا سگ باز یه لات بود تو مشهد .
هم خرید و فروش سگ میکرد ، هم دعواهاش حسابی سگی بود !
یه روز داشت میرفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم" ستاد جنگ های نا منظم " داره تعقیبش میکنه .
شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت : فکر کردی خیلی مردی ؟!
رضا گفت : بچه ها که اینجوری میگن .
چمران بهش گفت : اگر مردی بیا بریم جبهه !! به غیرتش بر خورد ، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه .
مدتی بعد ، شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد .!
چند لحظه بعد با دستنبند ، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن : این کیه آوردی جبهه ؟!
رضا شروع کرد به فهش دادن . ( فحشای رکیک ) اما چمران مشغول نوشتن بود .
وقتی دید چمران توجهی نمی کند ، یه دفعه سرش داد زد : آهای کچل با تو ام .
یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت : بله عزیزم !
چی شده عزیزم ؟
چیه آقا رضا ؟ چه اتفاقی افتاده ؟
رضا گفت : داشتم میرفتم بیرون سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد !
چمران : آقا رضا چی میکشی ؟!! برید براش بخرید و بیارید !
چمران و آقا رضا تنها تو سنگر ، رضا به چمران گفت : میشه یه دو تا فحش بهم بدی ؟! کشیده ای ، چیزی ؟!!
شهید چمران : چرا ؟!
رضا : من یه عمر به هر کی بدی کردم ، بهم بدی کرده !
تا حالا نشده بود که به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه ، شهید چمران : اشتباه فکر میکنی ! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی میکنم ، نه تنها بدی نمیکنه ، بلکه با خوبی جواب میده !
هی آبرو بهم میده ، تو هم یکیو داشتی که هی بهش بدی میکردی ولی اون بهت خوبی میکرده !
منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم ! تا یکمی منم شبیه اون ( خدا ) بشم .
رضا جا خورد !
رفت و تو سنگر نشست .
آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمیرفت ، زار زار داشت گریه میکرد !
تو گریه هاش میگفت : یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده ؟
اذان شد .
رضا اولین نماز عمرش بود . رفت وضو گرفت ، سر نماز ، موقع قنوت صدای گریش بلند شد !
وسط نماز ، صدای سوت خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد ، رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد !
فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش .
درباره این سایت